نوشتار حاضر به بررسي تاريخي برخي پيشرفتها که توسط صدرالمتألهين در مبحث روح بخاري روي داده است ميپردازد. ملاصدرا روح بخاري را از جهت آنکه واسطه رسيدن تدبير نفس به بدن جسماني است گاهي به (عما) ـ که اصطلاحي عرفاني است ـ و گاهي به «جسم فلکي» و گاهي به «عرش» و يا «کرسي» تشبي چکیده کامل
نوشتار حاضر به بررسي تاريخي برخي پيشرفتها که توسط صدرالمتألهين در مبحث روح بخاري روي داده است ميپردازد. ملاصدرا روح بخاري را از جهت آنکه واسطه رسيدن تدبير نفس به بدن جسماني است گاهي به (عما) ـ که اصطلاحي عرفاني است ـ و گاهي به «جسم فلکي» و گاهي به «عرش» و يا «کرسي» تشبيه ميکند. زيرا همه موارد فوق، در ويژگي برزخ بودن و واسطه بودن ميان مراتب بالايي و پاييني خود، مشترک بوده و در رساندن فيض و تدبير از عوالم بالاتر به عالم مادون خود تأثيرگذارند. اين تشبيهات صدرالمتألهين را ميتوان در راستاي قاعده تطابق عالم کبير با عالم صغير نيز معنا کرد. برخي از اين تشبيهات و همچنين بهره گيري از قاعده تطابق دو عالم کبير و صغير در باب روح بخاري از سوي ملاصدرا در تاريخ فلسفه اسلامي بي سابقه بوده است.
ديگر ابتکار تاريخي ملاصدرا، طرح تشکيک در وجود انسان ميباشد. درواقع او براساس نگاه تشکيکي که به وجود واحد انساني دارد، روح بخاري را واسطه ميان مرتبه مثالي و بدن جسماني دانسته و به اينصورت، جايگاه روح بخاري و مراتب مترتب برآن را در وجود تشکيکي انساني تبيين کرده است. او با اين نگاه، مسئله برقراري ارتباط ميان نفس مجرد و بدن جسماني را با استفاده از روح بخاري بگونهيي حل نموده که از اشکالي که بر مشائين وارد است مبرّا باشد. در نگاه صدرايي، روح بخاري، بدن اصلي نفس بوده و بدن جسماني، غلاف و پوسته روح بخاري بشمار ميرود.
پرونده مقاله
نگاه فيلسوفانه حکمت متعاليه و نگاه عارفانه مکتب ابنعربي به مسئله چگونگي ارتباط نفس و بدن، تشابهات بسياري دارد. هر دو سنت، با در نظر گرفتن اعتبار و لحاظي خاص، به يگانگي نفس و بدن باور داشته و در عين حال، از لحاظي ديگر، ضمن پذيرش وجود فاصله فراوان ميان نفس ناطقه عقلي و ب چکیده کامل
نگاه فيلسوفانه حکمت متعاليه و نگاه عارفانه مکتب ابنعربي به مسئله چگونگي ارتباط نفس و بدن، تشابهات بسياري دارد. هر دو سنت، با در نظر گرفتن اعتبار و لحاظي خاص، به يگانگي نفس و بدن باور داشته و در عين حال، از لحاظي ديگر، ضمن پذيرش وجود فاصله فراوان ميان نفس ناطقه عقلي و بدن جسماني، بر ناکافي بودن روح بخاري براي برقراري ارتباط ميان نفس و بدن تأکيد داشته و وجود مرتبه و بدن مثالي را نيز که ميان روح بخاري و نفس ناطقه قرار ميگيرد، ضروري ميدانند. به اين ترتيب، نفس ناطقه عقلي براساس نظر هر دو طايفه، داراي سه بدن در طول هم ميباشد؛ يعني ابتدا به بدن مثالي تعلق گرفته و سپس به روح بخاري و در مرتبه سوم به بدن جسماني تعلق ميگيرد. بعبارت ديگر، نفس ناطقه با دو واسطه بدن مثالي و روح بخاري به تدبير بدن جسماني ميپردازد.
همچنين حکمت متعاليه و مکتب ابنعربي، هر دو، با عنايت به قاعده «تطابق عالم کبير و عالم صغير» به تبيين جايگاه نفس ناطقه و بدن مثالي و روح بخاري و بدن جسماني، بعنوان مراتب عالم صغير و تطبيق هرکدام از آنها بر مراتب عالم کبير پرداختهاند.
پرونده مقاله
مهمترين مبناي فلسفه اخلاق ابنمسکويه را نفسشناسي او تشکيل ميدهد. ابنمسکويه در بحثهاي خود در ارتباط با اخلاق، درصدد شناساندن ويژگي منحصر بفرد انسان است. او اثبات ميکند که در انسان چيزي وجود دارد برتر از بدن جسماني و آن نفس است. انسان بکمک نفس ناطقة خود ميتواند به حيات چکیده کامل
مهمترين مبناي فلسفه اخلاق ابنمسکويه را نفسشناسي او تشکيل ميدهد. ابنمسکويه در بحثهاي خود در ارتباط با اخلاق، درصدد شناساندن ويژگي منحصر بفرد انسان است. او اثبات ميکند که در انسان چيزي وجود دارد برتر از بدن جسماني و آن نفس است. انسان بکمک نفس ناطقة خود ميتواند به حيات متعالي ـ آنگونه که شايستة مقام انسانيت است ـ دست يابد. ابنمسکويه براي ارائه ديدگاه خود مبني بر چگونگي دستيابي انسان به سعادت، نخست نفس مجرد انساني را اثبات ميکند و سپس به بيان ويژگيهاي منحصر بفرد نفس انساني ميپردازد. اما از آنجا که تطبيق و مقايسه به شناخت بهتر نظريات فلسفي کمک ميکند، براي شناخت هرچه بهتر نظريات ابنمسکويه، انديشههاي او را در مقايسه با نفسشناسي ابنسينا قرار دادهايم. در نوشتار حاضر نفس از نظر ابنمسکويه و ابنسينا بررسي ميشود و در ذيل آن به چيستي نفس، وجود، حدوث، ارتباط آن با بدن، قواي نفس و بقاي آن اشاره ميگردد.
پرونده مقاله
بحث درباب وجود آدمي، حقيقت و مقام او در عالم تكوين، بعنوان يکي از مباحث مهم فلسفي همواره مورد نظر فيلسوفان بوده است. حكماي مسلمان نيز در مباحث خود به بحث دربارة انسان پرداختهاند. نکته مهم و اساسي در باب انسانشناسي، سخن از حقيقت انسان بعنوان موجودي متمايز و برگزيده در چکیده کامل
بحث درباب وجود آدمي، حقيقت و مقام او در عالم تكوين، بعنوان يکي از مباحث مهم فلسفي همواره مورد نظر فيلسوفان بوده است. حكماي مسلمان نيز در مباحث خود به بحث دربارة انسان پرداختهاند. نکته مهم و اساسي در باب انسانشناسي، سخن از حقيقت انسان بعنوان موجودي متمايز و برگزيده در ميان ساير موجودات است. ابوالحسن عامري نيشابوري، فيلسوف ايراني مسلمان، از جمله کساني است که دربارة حقيقت انسان مباحثي را در فلسفهورزي خود مطرح كرده است که نويسندگان را برآن داشته، نظريات وي را با آراء صدرالمتألهين بعنوان فيلسوفي داراي نظريات نو در باب حقيقت انسان و بعنوان يک حكيم مرجع، به مقايسه و تحليل بگذارد و وجوه اختلاف و اشتراک آنها را نمايان سازد. در اين ميان، تلقي آن دو از انسان بعنوان مخلوق خداوند و مرکب از نفس و بدن و تلقي نفس بعنوان حقيقت انسان و درنتيجه، تقابل با ديدگاههاي مادهباورانه را ميتوان از نقاط اشتراک و تفاوت ديدگاه آنها پيرامون رابطه نفس و بدن و نحوة ارتباط آن دو را ميتوان از نقاط اختلاف آنها قلمداد کرد. ملاصدرا رابطه نفس و بدن را يک رابطه لزومي و وجودي ميداند و روح بخاري را واسطة ميان آن دو ميداند و با طرح نظرية جسمانية الحدوث، نظري جامعتر را ارئه ميدهد، درحالي که عامري رابطة نفس و بدن را رابطهيي عرضي قلمداد ميکند و تبيين روشني از توجيه اين رابطه ارئه نميدهد. همچنين آنها هردو عقل را از مراتب نفس و باعث تمايز انسان از ساير موجودات و ملاک در حقيقت انسانِ ميدانند.
پرونده مقاله
اين مقاله به بررسي مسئله روح (پسوخه) و بدن در آراء هومر، افلاطون و ارسطو ميپردازد. مدعاي اصلي نوشتار حاضر از اين قرار است که نظريات متضاد افلاطون و ارسطو در باب هستيشناسي روح و بدن، درنهايت در تعبير دوگانه از هستيشناسي روح در دوران اسطورهيي بخصوص هومر ـ ريشه دارد. به چکیده کامل
اين مقاله به بررسي مسئله روح (پسوخه) و بدن در آراء هومر، افلاطون و ارسطو ميپردازد. مدعاي اصلي نوشتار حاضر از اين قرار است که نظريات متضاد افلاطون و ارسطو در باب هستيشناسي روح و بدن، درنهايت در تعبير دوگانه از هستيشناسي روح در دوران اسطورهيي بخصوص هومر ـ ريشه دارد. به اين معنا که تضاد دوران فلسفي ميان افلاطون و ارسطو بر سر هستيشناسي روح و بدن، در تعبير دوگانه و متضاد هومر از مفهوم روح ريشه دارد. بعلاوه، اين مقاله سعي دارد با اثبات چنين نظري، قدمي بسيار کوچک در راستاي فهم نسبت ميراث اسطورهيي يونان باستان با دوران فلسفه انساني آن ـ بخصوص افلاطون و ارسطو ـ بردارد.
پرونده مقاله
«مرگ» بعنوان یکی از قطعیترین وقایع و یقینیترین امور در زندگی انسان، همواره مورد توجه اندیشمندان مختلف بوده و بویژه فیلسوفان جدید در بحث معنای زندگی، بدان توجهي خاص نشان دادهاند. ابوالحسن عامری ازجمله اندیشمندان در سنت اسلامی است که دیدگاهش دربارة مرگ از حيث تاریخی اهمی چکیده کامل
«مرگ» بعنوان یکی از قطعیترین وقایع و یقینیترین امور در زندگی انسان، همواره مورد توجه اندیشمندان مختلف بوده و بویژه فیلسوفان جدید در بحث معنای زندگی، بدان توجهي خاص نشان دادهاند. ابوالحسن عامری ازجمله اندیشمندان در سنت اسلامی است که دیدگاهش دربارة مرگ از حيث تاریخی اهمیت بسیار دارد. توجه عمدة عامری دربارة مرگ به «روح حسی» معطوف است و مرگ را به زوال روح حسی از بدن تعریف میکند. او روح حسی را حلقة واسط میان نفس (بعنوان امر مجرد) و بدن (بعنوان امر مادی) میداند که هنگام مرگ بهمراه بدن زائل ميشود، اما نفس ناطقه از بین نميرود. ميتوان گفت او در مجموع رویکردي طبی به مسئلۀ مرگ داشته و در عین حال، از متون دینی نیز تأثیر پذیرفته است. عامری از حیث فلسفی و دینی، با دیدگاه معتزله دربارۀ مرگ مخالفت کرده و برای فهم عمیقتر مرگ، از تنظیر و واژة «نزع» بهره برده است. او دلایلی نیز برای نامیرایی نفس ارائه کرده و در کنار آن، از «رؤیت» و انواعی که برای آن قائل است، برای فهم عميقتر مرگ بهره میگیرد. عامري ترس از مرگ را یکی از موانع فهم عمیق مرگ دانسته و برای مواجهه دقيقتر با این مسئله، توجه به لذایذ در حد ضرورت، عنایت به عالم نورانی و تغییر نگرش نسبت به مرگ را ضروری میشمارد. عدم ورود به بحث انواع مرگ و بویژه مرگ ارادی را میتوان از نقاط ضعف بحث عامری دربارۀ مرگ دانست.
پرونده مقاله
فلاسفه دربارۀ چیستی و حقیقت نفس، آراء متعددی مبتنی بر دوگانهانگاری (تجرد نفس مبتنی بر قدم، حدوث پیش از بدن یا همراه با آن) یا وحدتانگاری (حدوث جسمانی نفس) ارائه کردهاند. ملاصدرا نفس را حادث جسمانی میداند. اصول حکمت متعالیه، همچون حرکت جوهری و اصالت و تشکیک وجود، به چکیده کامل
فلاسفه دربارۀ چیستی و حقیقت نفس، آراء متعددی مبتنی بر دوگانهانگاری (تجرد نفس مبتنی بر قدم، حدوث پیش از بدن یا همراه با آن) یا وحدتانگاری (حدوث جسمانی نفس) ارائه کردهاند. ملاصدرا نفس را حادث جسمانی میداند. اصول حکمت متعالیه، همچون حرکت جوهری و اصالت و تشکیک وجود، به انضمام نظریۀ حدوث جسمانی نفس، قدرت و امکان اثبات معاد جسمانی را یافتهاند. ارسطو نیز حدوث نفس را جسمانی دانسته است. اما اینکه ملاصدرا در این بحث تا چه اندازه متأثر از آراء ارسطوست، تاکنون مورد بررسی قرار نگرفته است. هدف این نوشتار آنست که ریشههای ارسطویی بحث حدوث جسمانی نفس نزد ملاصدرا را تبیین کند و برای رسیدن به مقصود از روش تحلیل و مقایسه دیدگاهها بهره میبرد. دستاورد مقالۀ حاضر اینست که ملاصدرا در تعریف نفس به «صورت جسم طبیعی آلی» و بتبع این تعریف، جوهر صوری بودن نفس، کمال اول بودن نفس برای بدن، ترکیب اتحادی نفس و بدن و وحدت قوای نفس که همگی دال بر حدوث جسمانی نفسند، متأثر از ارسطوست. اما دیدگاه ارسطو بدلیل التباس در بعضی از اقوالش و نداشتن موضعی درباب اصالت وجود یا ماهیت و عدم تصریح به حرکت در جوهر و تشکیک وجود، دارای ابهام است.
پرونده مقاله